جدول جو
جدول جو

معنی شوریده احوال - جستجوی لغت در جدول جو

شوریده احوال(دَ / دِ اَحْ)
آشفته. پریشان احوال. عاشق پیشه:
ندارد با تو بازاری مگر شوریده احوالی
که مهرش در میان جان و مهرش بر دهان باشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوریده حال
تصویر شوریده حال
آشفته، پریشان حال
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
دیوانه و مجنون. (از ناظم الاطباء) ، آشفته. مجذوب. شیدا:
یکی پیش شوریده حالی نوشت
که دوزخ تمنا کنی یا بهشت.
سعدی.
ندانی که شوریده حالان مست
چرا برفشانند در رقص دست.
سعدی.
مدر پردۀ یار شوریده حال
نه طیبت حرام است و غیبت حلال.
سعدی.
بدان ماند اندرز شوریده حال
که گوئی به کژدم گزیده منال.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوریده حال
تصویر شوریده حال
آشفته پریشان، عاشق، مجنون
فرهنگ لغت هوشیار